|
بيان شبهه شيعيان، اعتقاد دارند که امام زمان عليه السلام كه بيش از هزار سال است در غيبت به سر ميبرد، حجت خداوند است. اين عقيده مخالف قرآن است؛ زيرا قرآن، پيامبران را آخرين حجت خداوند معرفي کرده است: «رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ». (نساء 165) پيامبرانى كه بشارتدهنده و بيمدهنده بودند، تا بعد از اين پيامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، (و بر همه اتمام حجت شود) و خداوند، توانا و حكيم است. ريشه يابي شبههبا يک جستجوي ساده در مييابيم كه اشکال فوق برگرفته از سخنان ابن تميه است كه آن را در كتاب «منهاج السنة» اين گونه مطرح کرده است: «حجة الله على عباده قامت بالرسل فقط. كما قال تعالى: { لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ } [النساء: 165]. ولم يقل: بعد الرسل والأئمة أو الأوصياء أو غير ذلك». حجت خدا بر بندگانش فقط با فرستادن رسولان تمام شده است؛ چنانچه خداوند فرموده: «تا بعد از رسولان براي بندگان عليه خداوند حجتي نباشد». و نفرموده بعد از رسولان و ائمه و اوصياء و غير آنها. ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابو العباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج ۵ ص۷۶، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ. طبق سخن فوق، بعد از ارسال رسل، ديگر حجتي به نام ائمه و اوصياء وجود ندارد؛ پس چرا شيعيان امامان خود را حجت، مي دانند؟ ابن تيميه در جاي ديگر ميگويد: فصل: في الإكتفاء بالرسالة والإستغناء بالنبى عن إتباع ما سواه إتباعا عاما وأقام الله الحجة على خلقه برسله فقال تعالى (انا أوحينا إليك كما أوحينا إلى نوح والنبيين من بعده) إلى قوله (لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل) فدلت هذه الآية على أنه لا حجة لهم بعد الرسل بحال وأنه قد يكون لهم حجة قبل الرسل ف (الأول) يبطل قول من أحوج الخلق إلى غير الرسل حاجة عامة كالأئمة. و (الثانى) يبطل قول من أقام الحجة عليهم قبل الرسل من المتفلسفة والمتكلمة. فصل: در باره اكتفا كردن به رسالت پيامبران و بي نياز بودن از متابعت غير پيامبران با فرستاده شدن پيامبران و اقامه نمودن خداوند حجتش را بر تمام مخلوقات. خداوند ميفرمايد: «انا أوحينا إليك كما أوحينا... لئلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرسل» . اين آيه دلالت ميكند بر اينكه براي مردم بعد از فرستادن رسولان ديگر هيچ حجتي در مقابل خداوند نيست و ديگر اينكه مردم قبل از فرستاده شدن رسولان بر عليه خداوند حجت دارند. مطلب نخست سخنان كساني را كه مخلوق خداوند را به غير از رسولان الهي همانند ائمه محتاج ميدانند باطل ميشود و مطلب دوم نيز سخنان فلاسفه و متكلمان را كه قبل از ارسال رسولان حجت راي براي بر عليه مردم ثابت ميدانند باطل ميكند. ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابو العباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوي شيخ الإسلام ابن تيمية، ج19، ص66، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ناشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية. همانگونه كه مشاهده ميشود ابن تيميه طبق آيه مورد استدلال مستشكل، هرگونه حجتي را غير از پيامبران نفي ميكند و صريحاً از ائمه عليهم السلام نام ميبرد. حال بايد استفاده ابن تيميه را از اين آيه قرآن مورد بررسي قرار داد و بايد ديد كه همين مطلب از آيه استفاده ميشود و يا مطلب ديگري را براي ما تفهيم ميكند. پاسخ اول : معناي آيه، نفي حجت الهي بعد از پيامبر نيستنخستين پاسخ شبهه فوق اين است كه ابن تيميه و امثال او، در معناي آيه مغالطه كرده و آيه را درست معنا نكردهاند؛ زيرا اين آيه در صدد نفي حجت هاي الهي بعد از پيامبران نيست. اگر معناي آيه اين باشد، بايد بعد از رحلت رسول خدا صلي الله عليه وآله، قرآن كريم كه معجزه جادوان رسول خدا در ميان امت اسلامي است به عنوان حجت در ميان مردم نباشد در حالي كه طبق روايات و سخنان مفسران خود اهل سنت، قرآن حجت خدا بر مردم است. معناي درست آيه اين است كه خداوند رسولانش را فرستاد تا حجت را بر مردم تمام كند به طوري اگر مردم گرفتار گمراهي شوند، حجتي عليه خداوند نداشته باشند. چنانچه در آيه ديگر آمده است كه خداوند بدون اتمام حجت بندگان را عذاب نميكند: وَما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً. (اسراء/ 15) و ما هرگز (قومى را) مجازات نخواهيم كرد، مگر آنكه پيامبرى مبعوث كرده باشيم. بنابراين، معناي آيه، نفي هر گونه حجت خدا بعد از رسولان الهي نيست كه ابن تيميه آن را استفاده كرده است؛ بلکه نفي حجت مردم بر خداوند است. بررسي مفردات آيهبراي تبيين اين پاسخ، لازم است در ابتدا لغات و مفردات آيه را بررسي كرده و سپس كلام علماي اهل سنت را در معناي آيه بيان خواهيم كرد. الف: معناي لغوي حجة:در کتب لغت، «حجة» را به معناي دليل و برهان گرفتهاند كه به واسطه آن ميتوان بر خصم غلبه يافت. در كتاب «معجم الوسيط» آمده است: «الحجة: الدليل والبرهان». حجت يعني دليل و برهان. إبراهيم مصطفى ـ أحمد الزيات ـ حامد عبد القادر ـ محمد النجا، المعجم الوسيط، ج1، ص157، موافق للمطبوع. دار النشر : دار الدعوة تحقيق : مجمع اللغة العربية.عدد الأجزاء : 2 زين الدين رازي در كتاب «مختار الصحاح» مينويسد: «الْحُجَّةُ، الْبُرْهَانُ». حجت يعني برهان. الحنفي الرازي زين الدين أبو عبد الله محمد بن أبي بكر بن عبد القادر (متوفاي: 666هـ). مختار الصحاح، ص67، المحقق: يوسف الشيخ محمد. الناشر: المكتبة العصرية - الدار النموذجية، بيروت – صيدا. الطبعة: الخامسة، 1420هـ / 1999م. عدد الأجزاء: 1. فيومي از لغت شناسان سرشناس نيز مينويسد: «الحُجَّةُ، الدليل والبرهان والجمع حُجَجٌ». حجت يعني دليل و برهان و جمع آن حجج است. الفيومي، أحمد بن محمد بن علي المقري (متوفاى770هـ)، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرافعي، ج1 ص67 ناشر: المكتبة العلمية - بيروت برخي اين گونه معنا کرده اند: «والحُجّةُ: ما دوفعَ به الخَصمُ». حجت آن چيزي است که خصم به سبب آن مغلوب ميشود. المرسي، ابوالحسن علي بن إسماعيل بن سيده (متوفاى458هـ)، المحكم والمحيط الأعظم، ج2، ص482، تحقيق: عبد الحميد هنداوي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 2000م. طريحي گفته است: «والحجة بضم الحاء الاسم من الإحتجاج ، قال تعالى «لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل» [ 165 / 4 ] وقال «ولله الحجة البالغة» [ 149 / 6 ] بأوامره ونواهيه ولا حجة لهم عليه . وفي الحديث في تفسير الآية : قال إن الله يقول لعبد يوم القيامة عبدي كنت عالما ؟ فإن قال نعم قال له : أفلا عملت، وإن قال كنت جاهلا قال: أفلا تعلمت حتى تعمل ، فيخصمه فتلك الحجة البالغة». حجت (به ضم حاء) اسم مصدر إحتجاج است. خداوند فرموده: (لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل) و همچنين فرموده:(ولله الحجة البالغة) يعني تنها براي خداوند حجت بالغ و رسا است، آن هم با اوامر و نواهي خود. و هيچ حجتي براي آن ها عليه خداوند وجود ندارد. حديثي که در تفسير آيه آمده است، مي فرمايد: خداوند در روز قيامت به بنده ي خود ميفرمايد: آيا تو عالم بودي؟ اگر بگويد بله، خداوند به او مي فرمايد: پس چرا عمل نکردي. و اگر بگويد نه، مي فرمايد: چرا نرفتي ياد بگيري تا عمل کني. خداوند خصم او مي شود. و اين معناي حجت بالغه است. الطريحي، فخرالدين (متوفاي 1085هـ)، مجمع البحرين، ج1، ص 441، تحقيق: السيد أحمد الحسيني، ناشر: مكتب النشر الثقافة الإسلامية، الطبعة الثانية 1408 - 1367 ش برخي از مفسران در ذيل اين آيه گفته اند: «أنبا عبد الرحمن قال ثنا إبراهيم قال ثنا آدم قال نا ورقاء عن ابن أبي نجيح عن مجاهد «قد جاءكم برهانٌ من ربكم» يعني حجةً». مجاهد در ذيل آيه گفته است: که مراد از برهان در اين آيه، حجت است. لمخزومي، أبو الحجاج مجاهد بن جبر ا التابعي ﴿متوفاي104﴾. تفسير مجاهد، ج 1، ص181، تحقيق: عبدالرحمن الطاهر محمد السورتي، دار النشر: المنشورات العلمية - بيروت. ب: معناي «لام» و معناي «علي» در جمله «لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ»«لام» حرف جر وقتي در مقابل «علي» قرار گيرد به معناي نفع است. و «علي» نيز به معناي ضرر است. مثلا ابن مالک مي گويد: « و منه ما يدعونه مؤكّدا لنفسه أو غيره فالمبتدا نحو له عليّ ألفٌ عرفا و الثان كابني أنت حقا صرفا». از مواضع «حذف عامل مفعول مطلق» مفعول مطلقي است که يا براي تأکيد جمله قبل است يا براي تأکيد چيزي خارج از جمله ي قبل. اولي مانند «له علىّ ألفٌ عرفا » به معناي براي او به گردن من هزار «سکه» است . و دومي مانند «إبني حقا صرفا». العقيلي المصري الهمداني، قاضي القضاة بهاء الدين عبد الله بن عقيل (متوفاي769هـ)، شرح ابن عقيل على ألفية ابن مالك، ج2، ص182، تحقيق : محمد محيي الدين عبد الحميد، دار النشر: دار الفكر - سوريا - 1405هـ 1985م يعني يکي از مواضع حذف عامل مفعول مطلق، جائي است که مفعول مطلق، تأکيد مضمون جمله ماقبل خود باشد. در مثال «له عليَّ الفٌ عرفا» از جمله «له عليَّ الفٌ» اين معنا فهميده ميشود که براي او، به ضرر من، هزار سکه است. که اين خود إعترافي است عليه خود. لذا کلمه «اعترافا» تأکيد مضمون جمله اي است که مفيد معناي إعتراف است. به همين خاطر ابو خالد ازهري در شرح اين بيت گفته است: «جملة "له علي ألفٌ" نصٌّ في الإعتراف». اين جمله نص است در إعتراف. الجرجاويّ الأزهري، خالد بن عبد الله بن أبي بكر بن محمد، زين الدين المصري، وكان يعرف بالوقاد (متوفاي: 905هـ)، شرح التصريح على التوضيح أو التصريح بمضمون التوضيح في النحو، ج1، ص505، الناشر: دار الكتب العلمية -بيروت-لبنان. الطبعة: الأولى 1421هـ- 2000م. عدد الأجزاء: 2. يعني در واقع با كنار هم قرار دادن چند مقدمه اينچنين نتيجه گيري ميكند : «له» در مقابل «على» قرار گرفته است. «له» در چنين مواقعي به معني نفع و «على» به معنى ضرر است. پس معني جمله چنين است كه من بايد هزار سكه به او بپردازم . با توجه به اين معنا، آيه اين گونه معنا ميشود: بعد از ارسال رسل، مردم در مقابل خداوند هيچ گونه بهانه اي ندارند. نه اين که بعد از ارسال رسل و انبياء، خداوند هيچ شخصي را به عنوان حجت در بين مردم قرار نداده است. نظير اين مطلب در آيه ذيل آمده است: «وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً». (آل عمران/97) حج خانه خدا حقي است براي خداوند بر گردن کساني که إستطاعت براي حج دارند. يعني اگر مردمي که مستطيع هستند حج به جا نياورند، خداوند عليه آنها حجت و دليل دارد. و مي تواند آنها را مؤاخذه کند. و اين معنا از «لام» حرف جري که بر «الله»، و «علي» که بر «الناس» داخل شده، فهميده ميشود. مؤيد اين مطلب، کلام ابو البقاء است، او ميگويد: «وقد يعبر عن نفي المعذرة بنفي الحجة كما فيقوله تعالى «لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل» ففيه تنبيه على أن المعذرة في القبول عنده تعالى بمقتضى كرمه بمنزلة الحجة القاطعة التي لا مرد لها». گاهي به جاي نفي معذرت از نفي حجت تعبير ميشود. مانند سخن خداوند «لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل» در اين آيه اشاره ايست به اين كه به مقتضاي کرم و بخشش الهي ، عذري كه در پيشگاه او مقبول است ، مانند حجتي قاطع است که نميتوان آن را رد كرد. الكفومي أبو البقاء، أيوب بن موسى الحسيني. (متوفاي 1094هـ) كتاب الكليات، ج1، ص 406، تحقيق : عدنان درويش - محمد المصري. عدد الأجزاء / 1، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1419هـ - 1998م، شوکاني در فتح القدير ميگويد: « قوله { لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل } أي معذرة يعتذرون بها كما في قول تعالى { ولو أنا أهلكناهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لولا أرسلت إلينا رسولا فنتبع آياتك } وسميت المعذرة حجة مع انه لم يكن لأحد من العباد على الله حجة تنبيها على أن هذه المعذرة مقبولة لديه تفضلا منه رحمة». مراد از «حجة» در آيه، معذرتي است که به سبب آن از خدا عذر بخواهند. مانند اين آيه «ولو أنا أهلكناهم بعذاب من.....» و معذرة در اين آيه، با اين که براي هيچ يک از بندگان عليه خداوند حجتي نيست، حجت ناميده شد، زيرا اين عذر خواهي از روي تفضل و رحمت پروردگار پذيرفته شده است. الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاى1255هـ)، فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير، ج1، ص538، ناشر: دار الفكر – بيروت. فخر رازي نيز ميگويد: إنَّ المقصود من بعثة الرسل وإنزال الكتب هو الإعذار والإنذار. مقصود از بعث انبياء و إنزال کتب همان إعذار و إنذار است. الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاى604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج11، ص87 ، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م. ديدگاه علماي اهل سنت در تفسير آيه:مفسران اهل سنت نيز به معناي درست آيه اشاره كرده اند و هرگز معنايي كه ابن تيميه و برخي از پيروان او استفاده كرده اند، در ذهن شان خطور نكرده است. در اين قسمت به سخنان برخي از مفسران اشاره ميكنيم. طبري از مفسران معروف اهل سنت در تفسير «جامع البيان عن تأويل آي القرآن » مينويسد: لئلا يكون للناس على الله ح نظرات شما عزیزان: برچسبها: |